
یادمان باشد ..
At least 5 people in this world love you so much they would die for you
حداقل پنج نفر در این دنیا هستند که به حدی تو را دوست دارند، که حاضرند برایت بمیرند
At least 15 people in this world love you, in some way
حداقل پانزده نفر در این دنیا هستند که تو را به یک نحوی دوست دارند
The only reason anyone would ever hate you, is because they want to be just like you
تنها دلیلی که باعث میشود یک نفر از تو متنفر باشد، اینست که میخواهد دقیقاً مثل تو باشد
ادامه مطلب...
نویسنده: آهـــــــاوران ساعت 4:10 عصر روز دوشنبه 88 اسفند 17
-روزگاری خروسها برای خودشان ساعتی بودند.
-خروسها از وقتی بیمحل شدند که انواع ساعت زنگدار به بازار آمد.
-هر وقت دایره می کشم ، مدادم سر گیجه می گیرد.
-دریا رودخانه را نوشند.
-ستاره شناسان معمولا آدمهای سر به هوایی هستند.
-بالا خره گل مصنوعی نفهمید که بهار به چه درد می خوره.
-چون آدم خون گرمی هستم پشه ها خونم را با یخ می خورند.
-آهن ربایی را در حال ربودن یک میخ ، دستگیر کردم .
-اگر کسی به خروسها محل میگذاشت، دیگر خروس بیمحل نمیشدند.
-خروسها به خون ساعتهای زنگدار تشنهاند.
-وجه اشتراک مرغ و گل این است که هر دو در عزا و عروسی به کار میروند با این تفاوت که گل را در عزا پرپر میکنند، مرغ را در هر دو حال.
-گلاب، اشک شادی گل است.
-جزیره، فضولترین قسمت دریاست.
- بعضیها چون چند چهره اند ، نیاز به چهره پردازی ندارند .
- بعضی ها چون نقد می شوند جواب نسیه میدهند .
- بعضی ها وقتی از بدی سبقت می گیرند خوبی را به تنبلی متهم می کنند .
- طماع در عالم برزخ در پی عابر بانک است .
- بعضی ها از ترس اینکه مبادا دچار دل درد شوند ، به درد دل دیگران گوش نمی کنند .
نویسنده: آهـــــــاوران ساعت 7:48 عصر روز شنبه 88 اسفند 15
دلم برای کودک معصوم همسایه میسوزد که کفش نو ندارد..دلم میسوزد که هنوز آنقدر بالغ نیست که بداند کفش نو نداشتن ارزش اشکهای معصومش را ندارد...
دلم برای پیرمرد کارگر همسایه هم میسوزد که هر چقدر هم جان میکند باز لبخند رضایت را در چشمهای فرزندانش نمیبیند....
دلم برای پدر ان کودک معصوم همسایه هم خیلی میسوزد ..میدانم که با چه سختی نظاره گر اشک کودک معصومش به او قول سالی دیگر را میدهد...
دلم میسوزد...دلم برای کودک شیک پوش پول هدرده همسایه هم میسوزد که نمیداند شاید کمی لطفش بتواند لبخند رضایت بر لب کودک معصوم همسایه بنشاند...
دلم برای پدر آن کودک شیک پوش همسایه هم خیلی میسوزد ...پس چه وقت میخواهد به فرزندش لطیف بودن بیاموزد؟؟
کاش خدای من میگفتی..
آن کودک ..آن پیرمرد ...آن پدر و... آیا چه تقصیری دارند که آن پدر و کودک بی غمش ندارند؟؟؟؟
اگر قرار است که با آمدن عید ،اشک کودک همسایه بغلتد...پیرمرد همسایه کمرش خم شود زیر بار زندگی...پدر کودک همسایه هم دلش بیصدا بشکند و هنوز کودک شیک پوش لطیف نشده باشد...
من از آمدن این عید بیزارم
اگر قرار است با آمدنش یکی بخندد و دیگری بگرید
ای کاش هیچوقت نیاید
چقدر دلم میسوزد برای غم انسانهایی که از انسان بودن خویش خسته اند.
برای آنها که اگر دلی مانده باشد برایشان.. زیر بار سنگینی زنده بوندنشان شکسته است...
شاید اگر تنها کمی لطف به میان بیاید ،بتوان لبخند همه را با هم داشت..
اما....
چقدر دور است روزی که همه مان لطیف باشیم...
نویسنده: آهـــــــاوران ساعت 12:26 عصر روز دوشنبه 88 اسفند 10