او فقط میخندد
منم آنی که بسی تنهایم
در غم عشق چه بی همتایم
هیچ باری نیست که در کوله ی تنهایی من
هیچکس نیست که غمخوار من زار شود
یکدمی بر دل من یار شود
هیچکس نیست که در ظلمت تنهایی من
شعله بر شمع کشد
ومرا بال و پری قرض دهد
که در آرامش آبی خدا پر بکشم
هر که را میبینم...از من بی دل عشق
بال و پر میچیند
و به آواز غم انگیز دلم
او فقط میخندد
باز من خسته و تنها و پر اندوه فقط می گریم
در خوشبختی را
روی من میبندد
و به اندوه دلم
او فقط میخندد........
نظریادتون نره
نویسنده: آسمونی(سنگ صبور) ساعت 5:25 عصر روز جمعه 88 اسفند 7