سلام به بچه های خوب و دوست داشتنی پیام رسان و دوستهای عزیزم امروز صبح وقتی خواستم وارد مدیریت وبم بشم ناگهان متوجه شدم که وبم رو مسدود کردند.چرا؟نمیدونم؟ این رو باید از آقای فخری مدیر محترم پرسید .آخرین فیدی که بنده گذاشتم شعر زیبای یار دبستانی من بود. همه بچه ها هم میدونن که من نه فید غیر اخلاقی تا حالا گذاشتم نه فید سیاسی ناجور و تا جایی هم که تونستم سعی کردم این آخریا همه بچه ها رو چه از اون طیف و چه از این طیف با هم متحد کنم 2-3فید آخرم رو ببینید. و متاسفانه وب آزادی : مازیار سپهری هم جزء وبهای مسدود بچه های دیگر شد وباز هم در این ملت مفهوم آزادی را چشیدیم به چه علت وب آزادی مسدود شد باید از آقای فخری پرسید.دوستتون دارم . خداحافظ
آخرین پیام مازیارسپهری --آزادی:
واقعیت های عجیب و غریب در دنیا کم نیستند. برخی از آنها باورپذیرند و برخی دیگر آن قدر عجیب به نظر می رسند که باورشان سخت است.
واقعیت های جهانی را که شاید خیلی از شما آنها را به سختی باور کنید از ? گوشه دنیا برای شما شرح می دهیم:
1- چینی ها سگ می خورند: شاید شما هم شنیده باشید که می گویند چینی ها علاقه شدیدی به گوشت سگ دارند. این موضوع برای مردم بسیاری از کشورها، بویژه آنهایی که سگ را بهترین دوست انسان می دانند، غیرقابل باور است و معتقدند این حرف ها دروغ یا خرافه است، اما باور باید کرد که چینی ها گوشت سگ می خورند.
با آنکه مقامات «پکن» در آخرین دوره از بازی های المپیک، سرو گوشت سگ را در رستوران ها ممنوع اعلام کردند باز هم این غذای محبوب از منوی غذاها محو نشده و نزدیک به ? هزار سال است که چینی ها سگ شکار کرده و گوشت آن را می خورند.
هزارباردرخود میشکنم آنگه که می بینم” انسانی برزیر دستانش فخرمی فروشد
آتش به اعماق استخوان هایم می رسدآنگه که می بینم” عرق برپیشانی کارگری می نشیند
وبهره اش برحساب دنیاپرستان می رسد
اشک برگونه هایم جاری می شودآنگه که می بینم”
کودکی راکه چشم به مغازه اسباب بازی فروشی بسته ولی مادرش باوعده دروغین اورا ازنگاه کردن هم محروم می کند
مرگم فرا می رسد آنگه که می بینم”انسانی فریاد می کشد اما کسی نمی خواهد بشنود!
زنده می شوم ودوباره می میرم آنگه که می بینم”
گلی برسرمزارم پرپر می شودوبه آرامی جان می دهد”
قیامت می شود انگه که می بینم” انسان ها درخیال خالی خود خدایشان را می خورند؟!!
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند.
روز بعد، ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش در حال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چه طور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!»
دوستان نظر فراموش نشه
شکر خندی بزن و شوری برانگیز
گل اقبال من ای غنچه ی ناز
بهار آمد تو هم با او بیامیز
***
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده شب می کشم
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است
ای کاش بیایی و بی قراری ها را پایان دهی ای کاش بیایی و جمعه انتظار به جمعه دیدار تبدیل شود ای کاش بیای و ببینی که گناهکارترین بنده خدا هم به انتظارت نشسته است به انتظار تو که بیایی و سیاهی های وجودش را با نور آسمانی ات به سفیدی تبدیل کنی ای کاش بیایی و ببینی غربت گل های نرگس را که غریبانه ثانیه ها را به انتظارت نشسته اند ای کاش بیایی ظهور کن که منتظرت هستم! او خواهد آمد با کوله باری از عدالت
سمت راست مغز نادان است!!! میدانید چرا؟
در حالی که بر روی صندلی نشسته اید پای راست خود را از زمین بالا ببرید
و در جهت عقربه های ساعت بصورت دایره ای بچرخانید
و همزمان با این عمل با انگشت راست خود عدد شش انگیسی را در هوا بنویسید .
بدون اینکه متوجه بشوید پای شما جهت حرکت خود را تغییر میدهد . امتحان کنید……
از شیشه بیرونو نگاه کرد. یه ستاره پشت شیشه درخشید. فکر کرد اولین ستاره ی شب طلوع کرده. آرزوشو یواشکی توی قلبش گفت. پلکهاشو که بهم زد ستاره افتاد روی گونه اش.